-
انسان اشرف مخلوقات
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 18:01
اگر بخواهیم چگونگی رفتار در انسان ها و حیوانات و گیاهان را بررسی کرده ونقش آنها را در هستی مقایسه کنیم ، پی می بریم که انسان ها نسبت به حیوانات و گیاهان در درجه پایین تری از نظر رفتاری قرار دارند. تعجب نکنید، اگر در قبال شرح وظیفه هر موجودی ، امتیاز صفر در نظر بگیریم،حیوانات و گیاهان ، چون همیشه شرح وظیفه خود را، به...
-
سو ختن
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 12:38
سوختم و ، لال شـدم من تهی از مآل شـدم سوختم و ، شاد شـدم از قـفـس آزاد شــدم سوختم و ، دم نـزدم باده ای بی غم نـزدم جان تهی ازخاک شدم در رهت بی باک شدم در رهت از سر گـذرم بی کس و بی بر گذرم ساده بگم ، دود شـدم بی دل و بی پود شـدم شمع شدم ، نور دهـم دیـده ای بـر کور دهـم آه تـن خـسـتـه شـدم قـفـل در بـسـتـه شـدم چـون...
-
فصل بهار
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 14:44
سـبـزه بـر آمـد، بـهـاران ، شـد قمری نگر مست و غزل خوان، شد نرگس مست، مست می ناب شد لالـه دگـر بـاره ، بـی تـاب شد روز وصـال گـل و پـروانـه شد مرغ سـحـر دیـد و ، دیـوانـه شد وقت می و وصل و خرابات شد موسـم گـل ، وقـت کـرامـات شد دیده ز شوق بین، که پر آب شد مرغ دلم پر زد و، بی خواب شد عـاشـق خـسـته ، دگـر آرام شد در بـر...
-
دیوانگی
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 18:07
با چـشـم دل دیـدم تـو را دل مست شد، دیوانه شد آواره کـوه و دمـن دل هست شد،افسانه شد با گـوش دل بـشـنـیـدمـت بـی تـاب شـد، دل رام شد سحـر اسـت و جـادو ایـن مگـر دل خواب شد، آرام شد بـوی خـوشـت بـر دل رسیـد دل نـاز شـد، پـر راز شـد حـال و هـوای دل بـبـیـن بـی ساز و پـر آواز شد ساقـی مـی ات بـر مـن رسـانـد دل نـوش شـد،...
-
شعله عشق
دوشنبه 17 آبانماه سال 1389 16:20
پروانه شدم ، گرد تو شمع چرخیدم سوخت جان و تنم ، از ته دل خندیدم شعله عشقت ، سراپای مرا بر گرفت، سوزاند هم جان مرا شعله نیست ، آن نور ، شوق بندگی ست نالـه نیـسـت ، آن صـور ، از آزادگی ست عقل و دیده ، فکر و دل ، در بند توست ذره ذره ، تـار و پـودم ، عـبـد تـوست آتـشـی زن ، مـر ز غـیـر آزاد کـن بند های خودپرستی ، از دل من...
-
گرد همایی و دیدار مجله موفقیت با وبلاگ نویسان
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 20:50
در تاریخ ۲۵/۷/۸۹ در ساعت ۴ بعد از ظهر سومین جلسه موفقیت بر گزار شد.فکر می کنم اولین جلسه ای بود که راس ساعت برگزار گردید و این نشان نظم موفقیتی ها بود. در اول جلسه، آقای سهند حزین و سپس مدیر مسئول مجله موفقیت آقای فراهانی به صحبت پرداختند. من اولین بار بود که درگردهمایی موفقیت شرکت می کردم . آقای حزین با آن قوه طنزی...
-
نیاز
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 16:08
تو از عشق بی نیازی و من ، غرق نیازم تو از مـهـر بـی نـیـازی و من ، غرق نیازم تو هـرگـز بـه مـعـشـوق نـیـازی نـداری من آنم ، که هردم ، شب و روز ، غرق نیازم به شـور و نـشـاط و ، بـه فـکر و خـیـال به دستی پر از مهر، به فریاد،غرق نیازم به چـشمـانی عاشـق، به یـک لب پـر از گـل به یک آسمانی ستاره، به لبخند، غرق نیازم چـو...
-
عالم باقی
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 13:37
آن عشق که بر جان من افتاد،شرری بود کـز عـالـم بـاقـی ، بـرایـم خـبـری بـود دیوانه و حیران شدم ومست و جگر سوز فریـاد برآرم ،که بـه من هم ،نظری بود ؟ چـون دیـده گـشـودم بـگفـت یـار ، عـزیـزان هم نیک بدانید که این عالم فانی،گذری بود دلدار بگفتا ، که ای یار نگون بخت دل بست به دنیا ، برایت ضرری بود آن جا که تو مست بدی،شاد...
-
عشق
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 13:02
عـشق یـعنی صـبـر ایـوب داشـتن عشق یعنی ،قلـب مجنون داشتن عشق یعنی بی هوا راهی شدن عـشق یـعـنی، راهـی دریـا شـدن عشق هم،دل را بـه دریا زدن است در ره معشوق،خطر ها کردن است عشق برای وصـل کردن آمدست نـی بـرای فـصـل کـردن آمـدست شـیـوه عـاشـق ، بـنـده پـروری سـت کار معشوق هم،همیشه دلبری ست عشق،داروی دلای خسته است...
-
غروب خورشید
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 15:01
در یـک روز گـرم تـابـستـان ، نـا گـاه همـه جـا یـخ زد و سرمـای وحـشـتـنـاکـی ، همـه جـا را در بـر گــرفــت . چـون خـورشـیـد رفـتـه بـود ، بـرای هـمـیـشـه هـمـه جـا تـاریـک و سـرد شـد . قـلـبـها یـخ زد ، دسـتـهـا سـرد و یـخـی شـد ، حـتـی اشـکـی هـم نـبـاریـد دیـده طـاقـت بـارش نـداشـت جـاده ، تـاریـک تـاریـک شـد چـون...
-
شب میلاد
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 22:03
در شـب مـیـلاد بـهـار ، چـشـم بـه مـشـرق دارم و ، تـا طـلـوع خـورشـیـد ، مـنـتـظـر مـی مـانـم تـا سـحـر راهـی نـیـسـت یـک قـدم رو بـه امـیـد بـرداری ، در فـلـق نـور خـدا را بـیـنـی ، کـه تـو را مـی خـوانـد تـو را مـی خـوانـد میلاد منجی موعود مبارک زرّین-7/6/86 15 شعبان
-
فریادرس
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 17:31
خـدایـا عـاشـقـم کـردی ، بـه فریـادم بـرس چون ، رها کردی مرا ، یارب بـه فریـادم بـرس آن دو چشم نرگست ، مـسـت و غـزل خوانم نمود مـن کـه دیـوانـه شـدم ، یـا رب بـه فـریـادم بـرس آن خـم ابـروی تـو ، از دل قـرارم را بــبــرد مـن چـو مجـنـون گـشتـه ام، یـا رب بـه فـریـادم بـرس از غــم دوری تـو ، ای گــل پـریـشـان گـشـتـه...
-
مهمترین رسالت انسان در دنیا
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 23:40
به نام خدا مهمترین رسالت انسان در این جهان دو قطبی، دریافت آگاهی است، که میتواند هم در این جا و هم در جهان دیگر، برای انسان مفید باشد. هر چه آگاهی انسان بالاتر رود و شناخت بیشتری از خود، دیگران و جهان پیرامونش پیدا کند، به رموز هستی و آفرینش دست پیدا کرده، و به آرامش بیشتری میرسد.در آن صورت، راحت تر می تواند عشق...
-
حسرت
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 22:09
من به فرشـتگان آسـمان ، غـبـطـه می خورم من به ستاره،به خورشید و ماه،غبطه می خورم من به هرکس و هر چیز که در کنار توست با حسرت نگاه میکنم و ، غبطه می خورم بــه آن گلـی که کنار جویبار روییده اسـت چـون رنـگ و بـوی تـو دارد،غبطه می خورم مـن بــه آن پـــروانــه عــاشـق گــرد شــمــع چون جان در ره عشق می دهد،غبطه می خورم...
-
امید
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 23:37
ما دل شکسته ایم...... که به زورق نشسته ایم و به توفان رهـا گـشته ایـم ما دل شکسته ایم...... کـاری نـکـرده ایـم که به گل نشسته ایم اشکها زدوده ایم ، بارها برده ایم...... زخـمـهـا خـورده ایـم اما، هیچ دلی نشکسته ایم ما دل شکسته ایم...... در کنج این قفس... تنها نشسته ایم و... چشم امید به درگاه تو بسته ایم ما دل شکسته...
-
پدر
جمعه 4 تیرماه سال 1389 18:59
دلم خوش بود پدر دارم که یک سایه به سر دارم اگر سنگ از هوا بارد اگر سیل از زمین جوشد چه غم دارم که کوهی پشت سر دارم دلم خوش بود پدر دارم نه سنگی از هوا بارید نه سیلی از زمین جوشید که ناگه کوه من، پشت و پناهم را ز دست دادم شدم تـنـها ، در این مـاتم سرا ، دیگر که را دارم دلم خوش بود پدر دارم دلم خوش بود پدر دارم...
-
جامه
جمعه 21 خردادماه سال 1389 19:12
وقـتی فـلک آمـد و ، ارض دار شـد آدمی با جـامه ای ، هـم یـار شـد کرد به تـن ، هـر دوره یک جـامه ای تـا رود از خانه، به یک خـانه ای بــدو تــولــد هــمـچــون مَــلـک جامه ای از دُر به تن، یک به یک سـال رســیــد دَه ، ای هــوشــیـار جامه ای از صـدق و صفا را بیـار چـونکه گـذشت سالی و بیـسـت یافـته جـامه ای از عــشق و...
-
مسافر
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 01:00
مـن از عـشـایـرم, مـن کـوچ می کنم چون یک مسافرم, من کوش می کنم یک کوله بارعشق, دارم به دوش خود از دوری نگـار, بی خـود شــدم ز خود فردا اگـر رسـد , روز وصـال گـل مـسـتانه مـی زنم, پیمانه ای ز مُـل هـمـچـون کـبـوتـری, با ساز می پـرم هـم راز گـویـم و , هـم نـاز مـی خـرم رازم بـه دل بُـود , نـازت بـه دیـده ام دل داده ام...
-
سلام
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 00:06
به تو از عاشق دل خسته سلام به تو از مـرغـک پـابسته سـلام بـه تـو ای نـور سـلام به تو از خسته ی این دور سلام به تو از عـاشق مـهجور سـلام بـه تـو ای تـکـیـه گـه دور سـلام به تو ای بوی خوش گل سلام بـه تـو ای مستی هر مُـل سـلام بـه تـو ای مــاه سـلام بـه تـو ای نـور شـبـانـگـاه سـلام بـه تـو ای یــار سـلام بـه تـو ای...
-
یاد خدا
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 01:31
آغاز کلام نام خدا باشد و ، بس در فکر و دلم یاد خدا باشد و ، بس این قافله را بین که چه سان می گذرد سر رشته ی عمر دست خدا باشد و ، بس زرّین - 25/8/86
-
آغاز سخن
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 22:57
" به نام او " زرّین صادقی، متولد خرداد ماه 1342 هستم. نمی دانم چگونه به نوشتن روی آوردم. از دوران نوجوانی به شعر علاقه مند شدم و زمانی حس کردم که بهترین راه بیان احساسات، شعر است. پس قلم به دست گرفتم و هرآنچه که به ذهنم آمد، روی کاغذ آوردم. شاید کامل و بی نقص نباشد، ولی معتقدم : سخن کز دل برآید لاجرم بر دل...