سوختم و ، لال شـدم من تهی از مآل شـدم
سوختم و ، شاد شـدم از قـفـس آزاد شــدم
سوختم و ، دم نـزدم باده ای بی غم نـزدم
جان تهی ازخاک شدم در رهت بی باک شدم
در رهت از سر گـذرم بی کس و بی بر گذرم
ساده بگم ، دود شـدم بی دل و بی پود شـدم
شمع شدم ، نور دهـم دیـده ای بـر کور دهـم
آه تـن خـسـتـه شـدم قـفـل در بـسـتـه شـدم
چـون نگـهی زیر کنی تـو کـرمی ، مـیـر کـنی
من بـه درت مـورشدم از غـضبـت دور شـدم
گـر شه شاهان گـذری بـر دل ایـن پـیـر نـظری
از نـگهت شـاد شــدم در وطــن آبـاد شــدم
زرّین-20/2/86
اثر استاد فرشچیان
سلام قشنگ بود هم شعر هم عکس هم وبلاگت...
اگه ما رو قابل میدونی به کلبه تنهایی ما هم یه سر بزن...
راستی اگه دوست داری تبادل لینک کنیم منو با اسم تنهایی لینک کن و بعد به وبلاگم بیا و بگو که با چه اسمی لینکت کنم رخصت
سلام
بعد از مدتها باز هم به دوستان خوبم سری زدم که این شعر زیبا رو خوندم
خیلی زیباست
خیلی
موفق باشید
سلام سیمین عزیزم.
از لطف و محبتت ممنونم.شاد باشی.